Web Analytics Made Easy - Statcounter

زهرا دختر 13 ساله اهوازی قربانی کودک همسری شد و اکنون نه تنها خوشبختی را لمس نکرد بلکه با کوله باری از غم به خانه پدر بازگشت.

 نسرین با امیدی که در دل داشت، دو دخترش را به خانه بخت روانه کرد. اما بخت برای زهرا با واژه خوشبختی عجین نبود و جدایی نصیبش شد. در کنار مادرشوهرش رنج کشید و به امید آمدن ناجی و باطل‌شدن طلسم، روزها را سر کرد، اما کسی برای نجات زهرا نیامد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عروس ۱۳ ساله با چمدانی پر از امید و آرزو به خانه شوهر رفت، اما با کوله‌باری از ناامیدی و حسرت یک ماه است که به خانه پدرش برگشته. باید همان 40 میلیونی را که گرفتند، به داماد پس بدهند تا مهر طلاق بر شناسنامه این دختر کوچکی که عروس شده است، ثبت شود.

 

به گزارش رکنا، خانه‌ای با یک اتاق کوچک و پذیرایی کوچک‌تر از اتاق خواب آن، در اهواز  خوزستان خانواده‌ای را در دل خود جای داده که با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کنند. عقربه‌های ساعت با دلسوزی هرچه تمام‌تر از پس هم گذر کردند تا شاهد حرف‌های پر از حسرت نسرین باشند. نسرین مادر خانواده متولد ۶۲ است با پنج فرزند، اما شبیه 50،55 ساله‌هاست. نسرین بغضش را در پشت کلمات پنهان می‌کند و با آبروداری، از زندگی و دخترش دفاع کرد. «دو سالی را نان می‌پختم و می‌فروختم تا کمک‌خرج باشم، اما دیگر بودجه برای این کار را هم ندارم.

چشم به آسمان خدا دوختم. فقط توکلم به اوست. ۱۵ سالم بود که ازدواج کردم. دختر بزرگم، عاطفه را در ۱۵ سالگی شوهر دادم. الان یک دختر سه ساله دارد. از زندگی‌اش ناراضی نیست، اما تا راضی‌بودنش هم فرسخ‌ها فاصله است.

هفت ‌سال است شوهرم صرع دارد و نمی‌تواند سرکار برود. کنج این خانه فقیرانه افتاده. هرچه نامه‌های دکتر را به خیریه‌ها نشان دادند، ناجی‌ای برای مرحم زخم‌های زندگی‌شان پیدا نکردند.

«قبل از اینکه مریض شود، کارش این بود که نزدیک فلکه‌های اصلی خیابان می‌ایستاد تا بار ببرد، اما صرع امانش را برید و اجازه نداد سرپا بایستد. خرج‌مان به سختی می‌گذرد. حتی بخاری برای گرم‌کردن‌مان نداریم. یک موسسه خیریه هرازگاهی مبلغی برای کمک به ما می‌داد تا اینکه با ازدواج دختر دومم آن مبلغ ناچیز را هم قطع کردند.»

صدایش پر از غم‌واندوه است. فشار زندگی باعث شده بود صدایش به سختی از گلو بیرون بیاید. با اندوه داستان اشتباهش را با جملات تکرار می‌کند.

«همین موسسه باعث بدبختی دخترم شد. آنقدر آمدند و رفتند و زیر گوشم حرف‌های امیدوارکننده زدند تا راضی شدم دخترم را با دست‌های خودم بدبخت کنم. زنی که از موسسه خیریه می‌آمد، زهرا را برای پسرعمه بانی موسسه زیر نظر گرفته بود. مدام از ما و فرهنگ‌مان تعریف می‌کرد. مرتب زیر گوشم تکرار می‌کرد؛ درست است که خانواده شما از وضع مالی چندانی برخوردار نیست، اما نجابت دخترت به دنیا می‌ارزد.

محمد، دخترت را خوشبخت می‌کند. خانواده داماد وضع مالی خوبی دارند. زهرا خوشبخت می‌شود. خوب می‌خورد، خوب می‌پوشد و خوب راه می‌رود. کلاس ششم برایش کافی است. آینده‌اش با ازدواج با محمد تضمین می‌شود. به دخترم گفتم می‌روی جایی که غم به دلت نمی‌شیند و آرزوهایت برآورده می‌شود. زهرا همیشه آرزو داشت لباس‌های خوب بپوشد و در خانه برای خودش بروبیایی داشته باشد، این شد که جواب مثبت دادیم و با یک دنیا آرزو، زهرا را روانه خانه شوهر کردیم.»

تصویر عذاب دخترش در این ۶ ماه به سمت ذهنش پرتاب شد. نسرین با لهجه‌ای عربی سعی کرد تصویر تکراری که روز و شبش را گرفته، با کلماتی ساده کنار هم بچسباند.

«یک ماهی می‌شود که دنبالش رفتم و پیش خودمان زندگی می‌کند. دلم طاقت نیاورد، هیچ مادری تحمل رنج کشیدن فرزندش را ندارد. اگر دنبالش نمی‌رفتم از شدت گرسنگی و ضعف هلاک می‌شد. در این یک ماه حتی یک نفر، یک بار هم به دنبال زهرا نیامد.»

بغضش را با کلمه‌ای که میان لب‌هایش نگه داشته بود، قورت داد و به‌سختی جملات را از دهانش رها کرد.

«آنقدر دخترم را زدند، زدند، تا دیگر جانش درد نمی‌کرد. زهرا چهار روز گرسنه بود، همسایه‌ها تماس گرفتند که دخترت را از خانه بیرون انداختند. گیس‌های دخترم را دور دستش کشید تا زهرا از حال رفت. مادرشوهر و پدرشوهر زهرا با هم مشکل داشتند. مادرشوهر دخترم مدام فکر می‌کرد زهرا می‌خواهد او و پسرش را جادو کند.»

با پوزخندی تلخ ادامه داد. «اگر ما جادو بلد بودیم و جادو اثر داشت، برای زندگی خودمان انجام می‌دادیم. پسر اولش با دخترخاله‌اش ازدواج کرده بود، برای همین با عروس اول مهربان بود، اما دختر بخت‌برگشته من را اذیت می‌کرد. تازه‌عروس بود، دلش می‌خواست برای خانه‌اش اسپند دود کند که این ماجرا شروع شد. هر قدمی که برمی‌داشت، مادرشوهرش گمان می‌کرد می‌خواهد جادویش کند. شوهرش محمد ۲۰‌سال دارد. محمد را دوست دارد، اما او هم به حرف مادرش گوش می‌دهد و فکر می‌کند زهرا دروغ می‌گوید. تا می‌توانست دخترم را می‌زد و فحش می‌داد.»

زهرا فارسی نمی‌داند و از سخن گفتن طفره می‌رود. هنوز دل‌دل می‌کند. با چهره‌ای غمگین و لبخندی تلخ از سر خجالت به واسطه مادرش صحبت می‌کند.

«کلاس ششم بودم که به خواستگاریم آمدند. دلم می‌خواست درس بخوانم، اما فکر کردم با ازدواج با محمد خوشبخت می‌شوم، برای همین درس را رها کردم.»

سنگینی دست شوهر را هنوز حس می‌‌کند. تصویر کتک‌های محمد از جلو چشمانش پاک نشده است. الفاظ زشت محمد در سرش می‌چرخد. شب‌ها پلک‌هایش از ترس به هم جفت نمی‌شوند. زخم‌زبان‌ها، بی‌اعتنایی‌ها و زنگ خنده‌های تمسخرآمیزشان، راحتش نمی‌گذارند.

با چشمانی غمگین و چهره‌ای معصوم رو به مادرش عربی می‌گوید: «رابطه پدرشوهرم با من خوب بود. گاهی دلش برایم می‌سوخت، اما از مادرشوهرم می‌ترسید. خانه آنها سه طبقه بود. من در طبقه سوم بودم و مادرشوهرم طبقه اول. سرمایه‌دار بودند، اما فایده‌ای نداشت، من آرامش نداشتم.»

دو روز از عروسی گذشته بود که به باغ رفتیم. مادرشوهرم چایی که داخل کلمن بود را نخورد و گفت که می‌خواهی مرا جادو کنی. این تهمت‌ها زندگی‌ام را خراب کرد. همین که جواب دادم این کار را نکردم مرا زد.»

بغض راه گلویش را گرفت و راهی برای بیان کلمات باقی نگذاشت، دستش را به سرش کشید و تصویری از جلوی چشم‌هایش رد شد.

«گیس‌هایم را می‌کشید، هنوز فرق سرم درد می‌کند. آخرین مشکلش با من بر سر دود کردن اسپند بود. خیال می‌کرد می‌خواهم او را جادو کنم. عصبانی شده بود، سراغم آمد و من را آنقدر کتک زد تا از حال رفتم. چند ساعت بعد وقتی دوباره سراغم آمد، اول فکر کردم برای دلجویی آمده است. همه‌جا را گشت، همه‌جا را زیرورو کرد. هرچی مواد غذایی بود را با خود برد.»

زهرا قربانی کودک همسری شد / دختر 13 ساله منتظر طلاق است

از میان جملات زهرا که به عربی شنیده می‌شدند والا در میان کلمات آشنا بود. نسرین که سنگینی بغض روی کلماتش نشسته بود، واژه‌های زهرا را به فارسی برگرداند. «حتی به نمک آشپزخانه رحم نکرد، والا.»

 40 میلیون گرفتند تا زهرای 13 ساله را عروس کردند. دو سال از آن روز می‌گذرد، اما حالا زهرا با بغض سنگین از این 24 ماه می‌گوید. زهرا قربانی فقر بود، همان‌طور که مادر و خواهرش بودند.

مادر زهرا آهی از سر دل کشید. «زهرا دلش نمی‌خواهد به خانه مادرشوهرش برگردد. در این مدت که هیچ‌کس پی زهرا نیامده، ولی اگر بیاید هم زهرا راضی نمی‌شود. دوست دارد تحصیلش را ادامه دهد، اما ما بودجه ادامه تحصیل هم نداریم. اگر بخواهیم طلاق دخترم را بگیریم، باید ۴۰‌میلیون تومان به خانواده داماد بدهیم. همان پولی که برای بردن زهرا به ما دادند. پولی نداریم که به آنها بدهیم. اگر این پول را هم بدهیم برایمان گران تمام می‌شود.

آبرویمان در محل می‌رود. در اینجا رسم نیست دختر طلاق بگیرد. زهرا هم به راحتی راضی نمی‌شود. حرفش این است که زندگی با محمد را به شرطی قبول می‌کند که خانه‌ای جدا تهیه کند و مادرشوهرش تهمت جادو جنبل نبندد.

زهرا شب‌ها با ناله از خواب می‌پرد. می‌ترسد کسی او را بزند. دخترم مثل گلی که به آن رسیدگی نشود، پژمرده شده است. نزدیک غروب دلش می‌گیرد و گریه می‌کند، با همه این دلگیری‌ها، ادامه تحصیل را به زندگی با محمد و خانواده شوهرش ترجیح می‌دهد، اما هیچ چیز جور نیست. نه هزینه تحصیل، نه ۴۰‌میلیون برای آزاد کردن دخترمان، هیچ چیز.»

چین‌های صورتش با اندوهی که در چهره جای داده بود، قوت گرفت و سعی کرد با لبخندی از سر ناچاری درددل‌هایش را در دل دفن کند.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا کودک همسری فقر اخبار حوادث زهرا فقر عروس کودک همسری سهام عدالت قیمت خودرو کرونا ایران فیلم کرونا عکس مرد بازیگر سینما و تلویزیون دادگاه قیمت بورس کرونا ویروس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۳۰۶۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سرنوشت کودک ۶ ساله فیازمانی مرگ بود

ایسنا/همدان مدیر روابط عمومی جمعیت هلال‌احمر شهرستان نهاوند از پیدا شدن کودک ۶ ساله فیازمانی که در داخل رودخانه فیازمان سقوط کرده بود، خبر داد.

عباس ترکاشوند در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: ساعت ۱۵:۴۵ امروز -سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت- گزارشی مبنی بر گم شدن یک پسر بچه ۶ ساله در نهاوند روستای فیازمان به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات جمعیت هلال‌احمر همدان اعلام شد.

وی افزود: در پی این گزارش نجاتگران پایگاه امداد و نجات جاده‌ای قلعه‌قباد، تیم واکنش سریع شهرستان نهاوند و تیم آنست به محل حادثه اعزام شدند.

ترکاشوند تصریح کرد: این کودک ۶ ساله(محمد گنجی) از اهالی روستای فیازمان در هنگام بازی کنار رودخانه فیازمان، به داخل رودخانه سقوط می‌کند.

وی ادامه داد: پس از بیش از ۶ ساعت جستجو برای یافتن کودک ۶ ساله فیازمانی در امتداد رودخانه خروشان گاماسیاب، تیم‌های هلال‌احمر و امداد و نجات کودک را در ۵۰۰ متر پایین از محل آب افتادگی در حالی‌که به شاخه‌ها و زباله‌های داخل رودخانه گیر کرده بود، پیدا کردند.

مدیر روابط عمومی جمعیت هلال‌احمر نهاوند اضافه کرد: این کودک در حالی‌که تنفس داشت به بیمارستان منتقل شد اما متأسفانه در بیمارستان فوت کرد.

انتهای پیام 

دیگر خبرها

  • درمان زخم پیش رونده سالک در یک کودک ۲ ساله در اصفهان
  • همدان| کودک ۶ ساله نهاوندی در رودخانه گاماسیاب غرق شد
  • مرگ کودک ۶ ساله فیازمانی در پی سقوط به رودخانه
  • عضو جبهه پایداری: با کودک همسری مخالفم / مستنداتی علیه فرزین دارم!
  • گروگان ۶ ساله بندرعباسی آزاد شد
  • سرنوشت کودک ۶ ساله فیازمانی مرگ بود
  • برگزیدگان سیزدهمین جشنواره نشریات دانشجویی اعلام شدند
  • ببینید | تصاویر تازه از عملیات جستجوی کودک ٥ ساله غرق‌شده در رودخانه خرسان
  • فیلم| جست‌وجوها برای یافتن کودک پنج ساله چهارمحالی ادامه دارد
  • کودک ۶ ساله اصفهانی در کانال آب غرق شد